۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۶

کی سگت از استخوان من شکار من شود
قرعه یی می افکنم گر بخت یار من شود

خاک من ای گریه از راه سگان او بشوی
ورنه دامن گیر آن پاکان غبار من شود

من گنه کارم ندارم چشم رحمت از فلک
گر شود کاری ز چشم اشکبار من شود

گر چه کس بر روزگار من ندارد رحمتی
کس نمیخواهم بروز و روزگار من شود

غم مخور اهلی که این آتش نماند زیر خاک
عاقبت سوز درون شمع مزار من شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.