۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۸

یارم بچوگان باختن چون رو بمیدان مینهد
از هرکه خواهد گوی سر گردن چه چوگان مینهد

چون غنچه دل پر داغ شد از خنده آن نوگلم
یک لطف ظاهر میکند صد داغ پنهان مینهد

ظلمی که چشمش میکند جای هزار افغان بود
مهر خموشی بر لبم آن لعل خندان مینهد

هر چند چشم مست او استاد سحر و غمزه است
بالای استاد ابرویش از غمزه دکان مینهد

گردون که خون عاشقان بیمزد و بیمنت بریخت
خوشباش کاخر خون ما مزدش بدامان مینهد

از چشم ساقی هر طرف مستان بخون غلطیده اند
این فتنه ها خود میکند بر چرخ تاوان مینهد

اهلی چو یاد آمد مرا آهوی چشم آن پری
مجنون صفت جان از تنم رو در بیابان مینهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.