هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که از درد عشق و بیقراری عاشق سخن میگوید. عاشق مانند مرغ بسمل در خون خود میرقصد و از سرنوشت خود بیخبر است. همچنین، از غزالی شوخچشم یاد میکند که هر کسی را دلباخته خود میکند. ناصح نیز با نصیحتهایش دردسرساز است، اما عاشق ترجیح میدهد مانند مجنون بر آستان لیلی بماند، حتی اگر با سنگ رانده شود. در نهایت، اشاره میکند که طوطی همیشه میل به شکر دارد، همانطور که عاشق به معشوق.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.
شمارهٔ ۵۹۷
عاشق چو مرغ بسمل پروای سر ندارد
در خون خویش رقصد وز سر خبر ندارد
بنگر بدان غزالی کز ما رمد بشوخی
نبود کسی که از وی خون در جگر ندارد
ناصح مرا بکشتی از دردسر چه حاصل
خوشوقت مرده باری کاین دردسر ندارد
مجنون چو سک مجاور بر آستان لیلی است
گر میزند به سنگش جای دگر ندارد
اهلی ز شور بختی دورست از آن شکر لب
باور مکن که طوطی میل شکر ندارد
در خون خویش رقصد وز سر خبر ندارد
بنگر بدان غزالی کز ما رمد بشوخی
نبود کسی که از وی خون در جگر ندارد
ناصح مرا بکشتی از دردسر چه حاصل
خوشوقت مرده باری کاین دردسر ندارد
مجنون چو سک مجاور بر آستان لیلی است
گر میزند به سنگش جای دگر ندارد
اهلی ز شور بختی دورست از آن شکر لب
باور مکن که طوطی میل شکر ندارد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.