هوش مصنوعی:
این متن شعری است که درد عشق، رنج هجران و ناامیدی از وصال را بیان میکند. شاعر از جور معشوق و آلودگی دل شکایت دارد و به فلسفه عشق و رنجهای آن اشاره میکند. در پایان، اشارهای به سفر روحانی و رهایی از دردها دارد.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ ذهنی دارد.
شمارهٔ ۶۰۱
خون شد جگر از خنده که آن رشک ملک زد
تا چند توان بر جگر ریش نمک زد
چند از دل آلوده صفا خرج توان کرد
آخر مس قلبم همه عالم به محک زد
دود دل من دامنت ای ماه بگیراد
هر چند که از جور تو آتش به فلک زد
در عشق مجو وصل که از هجر بسوزی
هر کس که دوشش خواست درین نرد دو یک زد
اهلی سفر از خانقهت هست مبارک
چون پیر مغان نعره الله معک زد
تا چند توان بر جگر ریش نمک زد
چند از دل آلوده صفا خرج توان کرد
آخر مس قلبم همه عالم به محک زد
دود دل من دامنت ای ماه بگیراد
هر چند که از جور تو آتش به فلک زد
در عشق مجو وصل که از هجر بسوزی
هر کس که دوشش خواست درین نرد دو یک زد
اهلی سفر از خانقهت هست مبارک
چون پیر مغان نعره الله معک زد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.