هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن میگوید. او احساس میکند که دلش به سوی معشوق کشیده میشود و زندگیاش بدون معشوق بیمعناست. شاعر حتی آرزو میکند که مانند سگ کوی معشوق باشد تا در کنار او بماند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند تمایل به مردن برای معشوق ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
شمارهٔ ۶۰۴
شوقی دگر امروز دلم سوی تو دارد
گویا کششی از طرف موی تو دارد
دل میبردم سوی تو پیداست که مرغم
آهنگ کمانخانه ابروی تو دارد
از زندگیش دل چو صبا جز رمقی نیست
وین زندگی از جان نه که از بوی تو دارد
بر خاک سر کوی تو خوابد بفراغت
عیشی عجب است اینکه سگ کوی تو دارد
اهلی ز پی مردنش اسباب مهیاست
بازآ که همین آرزوی روی تو دارد
گویا کششی از طرف موی تو دارد
دل میبردم سوی تو پیداست که مرغم
آهنگ کمانخانه ابروی تو دارد
از زندگیش دل چو صبا جز رمقی نیست
وین زندگی از جان نه که از بوی تو دارد
بر خاک سر کوی تو خوابد بفراغت
عیشی عجب است اینکه سگ کوی تو دارد
اهلی ز پی مردنش اسباب مهیاست
بازآ که همین آرزوی روی تو دارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.