۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰۶

رخت که پیر و جوان را بیک نظر سوزد
چه آتش است ندانم که خشک و تر سوزد

حدیث ناله من کآتشی جگر سوزست
ترا بگوش نگیرد مرا جگر سوزد

بوصل اگر قدری مرهم دلم کردی
بداغ هجر تو جانم صد آنقدر سوزد

دلا چو سوختی از غم دگر چه می ترسی
ز هستی تو چه باقی است تا دگر نسوزد

دوای داغ دلم صبر شد چه چاره کنم
که مرهم دلم از داغ بیشتر سوزد

ببال خود که تواند پرید؟ سوی تو شمع
که اول آتش شوق تو بال و پر سوزد

سخن درست بگویم، ستم بود اهلی
که طوطیی چو من از حسرت شکر سوزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.