۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۱

دل ز جور فلک بجان آمد
بفلک بر نمی توان آمد

تا حدیثت شنید عیسی دل
بزمین باز از آسمان آمد

هر کجا جرعه تو ریخت بخاک
مرده را آب در دهان آمد

زان دهان میرسم بکام آخر
اینم از غیب بر زبان آمد

قصه از حد گذشت و کار از صبر
اهلی القصه در فغان آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.