۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۱

در ره دوست که باشد؟ که جفایی نکشد
کیست کز رهگذر عمر بلایی نکشد

کی گشاید دل من تا ز میان چو تویی
نگشاید کمر و بند قبایی نکشد

تشنه وصل تو ای چشمه خضریم ولی
تا نصیبی نبود کار بجایی نکشد

ایکه آسوده دلی بر دل ما نیش مزن
که جفایی نکند کس که سزایی نکشد

اهلی گمشده در راه تو ای کعبه دل
چکند گر نزند گامی و پایی نکشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.