۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۶

با من رقیب دون کسی از همدمی نشد
خود را خراب کردم و او آدمی نشد

از جان گسستم و نگسستم ز عهد تو
هرگز بنای عهد بدین محکمی نشد

شادی دهر اگر چه نیر زد بغم ولی
کسی در زمانه شاد هم از بیغمی نشد

ای پیر میفروش گدای توام که کس
محروم از در تو به بیدرهمی نشد

بوی نشاط بر دل اهلی نمیوزد
گویی نصیب اهل دلان خرمی نشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.