۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴۰

در کوی بتان جز بفقیری نتوان بود
با نوش لبان از سر سیری نتوان بود

در بحر بلا غرقه توان بود به امید
لیکن تو اگر دست نگیری نتوان بود

خورشید وشم دره خود خوان که ازین بیش
در چشم حریفان بحقیری نتوان بود

گیرم به عزیزی رسم از وصل چو یوسف
در هجر تو عمری به اسیری نتوان بود

اهلی سر خدمت مکش از بندگی عشق
در روز جوانی که به پیری نتوان بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.