۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶۹

از آن در دیده یعقوبش غم یوسف غبار آرد
که عشق آموختن پیرانه سر کوری بیار آرد

مکش ای مست ناز امروز مارا فکر فردا کن
که درد سر نیرزد مستی کاخر خمار آرد

تو خود بگشادی دری ای گل و گرنه باغبان هرگز
نمیخواهد که بویی سوی ما باد بهار آرد

بتلخی کوهکن در بیستون گر جان دهد آخر
بیابد جان شیرین باز اگر شیرین گذار آرد

تو خورشیدی و ما ذره حساب از ما چه بر گیری
که در جمع هواداران که ما را در شمار آرد

ز عشقت من وفا جستم نه خار از مدعی خوردن
چه دانستم که تخم مهر کشتن خار بار آرد

چو اهلی بلبل باغ توام خوارم مکن ای گل
که نادر این چمن مرغی چو من گر صد هزار آرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.