۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۴

دنیا همه هیچ است و وفا هیچ ندارد
بر هیچ منه دل که بقا هیچ ندارد

ساقی می نوشین منه از دست که دوران
در جام بجز زهر بلا هیچ ندارد

خورشید من از لطف سراسر همه مهر است
با من بجز از جور و جفا هیچ ندارد

بی شمع رخش نیست صفا خانه دل را
گر کعبه بود هم که صفا هیچ ندارد

بحر کرم است آب حیات دهنش لیک
آن بحر کرم بخش گدا هیچ ندارد

آراسته شد از خط سبزش چمن حسن
بی سبزه چمن نشو و نما هیچ ندارد

اهلی است گدای تو از آن زدبدعاست
در دست گدا غیر دعا هیچ ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.