۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۷

از خاک رهم عشق بر افلاک برآرد
چون ذره مرا مهر تو از خاک برآرد

تا رفت گل روی تو از گلشن چشمم
مژگان در چشم از خس و خاشاک برآرد

شبها بسر خاک شهیدت نه چراغ است
آهی است که او از جگر چاک برآرد

از آه من آسوده نباشد ملایک
کاین آتش دل دود ز افلاک برآرد

بزدود مه روی تو از صیقل ابرو
هر زنک که آیینه ادراک برآرد

هر خار که آلوده بپای سگت از خون
چشم از مژه اشک فشان پاک برآرد

شد در صدف دیده اهلی در اشکی
هر ژاله که آن روی عرقناک برآرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.