۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۵

هرچند بیخم میکنی، وصلت گرم خرم کند
بازم نهال زندگی پا در زمین محکم کند

شد با من مجنون صفت آهوی چشمت آشنا
این آشنایی آخرم بیگانه از عالم کند

در کعبه کویش دلا از راه نومیدی درآ
گر در حریم حرمتش محرومیت محرم کند

مخمور غمرا دردسر از پند خلق افزون شود
ساقی سر خم برگشا تا درد سرها کم کند

ایغافل از عشق بتان کز خورد و خواب آسوده یی
حیوان صفت می بینمت عشقت مگر آدم کند

زخم دل عشاق را خاک لحد مرهم بود
خاکش بسر هر دل کهاو زخم ترا مرهم کند

ترک دل و جان ای صنم اهلی بعشقت کرده است
او مانده است و ترک دین گر بت تویی آنهم کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.