۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۷

چشم صاحبدل نظر چون بر رخ گل میکند
از جمال گل قیاس حال بلبل میکند

هر که را چون کوهکن لعل لب شیرین هواست
بار کوه غم بیاد او تحمل میکند

عاشقی کز زهره رویان دل بوصل آلوده کرد
گر ملک باشد که عشق او تنزل میکند

در دل پاکان که از روی صفا آیینه است
مدعی نا پاکی خود را تعقل میکند

جز بخاک کوی او اهلی نیارد سر فرو
آسمان بیهوده از وی این تخیل میکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.