۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۰

ناقه لیلی که سر در کوه و هامون میکند
در بن هر خار جستجوی مجنون میکند

گوش بر افسانه من خلق را دفع ملال
این حکایتها که من دارم جگر خون میکند

زنده ام من از غم دل پس دلی کو بی غم است
یارب او زندگانی در جهان چون میکند

خار خارم میدهی از رشگ زان دورم که تو
با تو بودن جان من در دل افزون میکند

حال گفتن با تو اهلی را ندارد فایده
حالیا دردی ز دل یکباره بیرون میکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.