۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۸

تا تورا آرزوی همنفسی با من شد
هر کجا همنفسی بود بمن دشمن شد

در علاج دل بیمار که چونشمع بسوخت
سعی بسیار نمودیم و دوا کشتن شد

بسکه اندیشه خالت ز دل من سر زد
آخر این تخم بلا در دل من خرمن شد

خلق را دوش گمان شد که مرا خانه بسوخت
بسکه دود از جگر سوخته بر روزن شد

نیکبختان همه در گلشن مقصود شدند
اهلی سوخته دل بود که در گلخن شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.