۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱۱

هرچند که گفتم غم دل سود ندارد
میسوزم و هیچ آتش من دود ندارد

منت ز طبیبان نکشد خسته دلی کو
اندیشه مرگ و غم بهبود ندارد

از من که گذر کرد؟ که چون لاله بدامن
داغی ز سرشک جگر آلود ندارد

از ناله بلبل چه شکیبد دل شیدا
کاشفته سر نغمه داود ندارد

دل پیش سگ انداز که از بهر تو عاشق
جان را چه وجودست که موجود ندارد

خوشباش که هر بنده که در عشق خریدند
اندیشه سلطانی محمود ندارد

اهلی که چو پروانه شد از عشق تو سرمست
جز سوختن از وصل تو مقصود ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.