۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۷

شد سگش یار رقیب و جور با خود میکند
با بدان هر کو نکویی میکند بد میکند

سرو من در باغ و نگشاید در من باغبان
باغبان هم ناز بر من زان سهی قد میکند

در بیابان عدم سر مینهم دیوانه وار
زلف چون زنجیر او بازم مقید میکند

می زدن کی از سفال آنسگ کو حد ماست
ما چه سگ باشیم او خود لطف بیحد میکند

سر بنه بر آستان او بامید قبول
گر قبولت میکند اهلی و گر رد میکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.