۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۷

مپرس یوسف من کز تو گلرخان چونند
چو گل بریده کف از رشک و غرقه در خونند

فتاده سلسله مو بپای مهرویان
کنایتی است که بهر تو جمله مجنونند

از آن حساب نپرسند از شهیدانت
که گر حساب کنند از حساب بیرونند

بهانه جام شراب است ورنه سرمستان
خراب نرگس ساقی و لعل میگونند

غمین مبین دل ناشاد عاشقان اهلی
که محض دل خوشی اند آنزمان که محزونند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.