۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵۷

در جان و دل بیک نگه آن شوخ راه کرد
آنشوخ هرچه کرد هم از یک نگاه کرد

ای شاه حسن در دل ویران ز عشق تست
گنجی که صدهزار گدا پادشاه کرد

من بی تو چون زنم دم خوش؟ کاتش غمت
در سینه هر نفس که زدم دود آه کرد

جای فرشته نیست چه جای پری وشان
در خلوت دلم که غمت تکیه گاه کرد

چند از خیال خط تو مشق جنون کنم
سودا ببین که نامه عمرم سیاه کرد

کافر دلم بعشق دو زنارت ایصنم
یکرنگ کفر گشت و خدا را گواه کرد

منت ز آفتاب نبرد از فرشته هم
اهلی که سایه سگ این در پناه کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.