هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از عشق و درد ناشی از آن سخن میگوید. شاعر بیان میکند که از عشق تنها دریغ و درد باقی مانده و همه چیز مانند غبار پراکنده شده است. او از فراموشی خود در یاد معشوق و نابودی شادیهایش در غم عشق میگوید. همچنین، به داستان یوسف و زلیخا اشاره میکند و نشان میدهد که در عشق واقعی، هیچ رقیبی باقی نمیماند. در نهایت، شاعر از مستی ناشی از یاد معشوق میگوید که حتی فرشتهها را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و اشارات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۷۵۶
به مهر او اثرم جز دریغ و درد نماند
بباد رفت غبارم چنانکه گرد نماند
گذشت رقص کنان جان چو کرد یاد از خود
که نزد او چو حریفان هرزه گرد نماند
نماند از می وصل تو سرخرویی من
که در خمار غمم غیر روی زرد نماند
برفت گرمی بازار هستی ام برباد
چنانکه در دل من غیر آه سرد نماند
ربود در صف عشاق از آن زلیخا گوی
که در محبت یوسف ز هیچ مرد نماند
بیاد چشم و لبش مست شد چنان اهلی
که چون فرشته درو ذوق خواب و خورد نماند
بباد رفت غبارم چنانکه گرد نماند
گذشت رقص کنان جان چو کرد یاد از خود
که نزد او چو حریفان هرزه گرد نماند
نماند از می وصل تو سرخرویی من
که در خمار غمم غیر روی زرد نماند
برفت گرمی بازار هستی ام برباد
چنانکه در دل من غیر آه سرد نماند
ربود در صف عشاق از آن زلیخا گوی
که در محبت یوسف ز هیچ مرد نماند
بیاد چشم و لبش مست شد چنان اهلی
که چون فرشته درو ذوق خواب و خورد نماند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.