۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶۹

داغت خبر ز سوز من دل فکار کرد
آخر شرار آتش ما در تو کار کرد

گفتم که جان بپای تو خورشید رخ دهم
طالع مدد نکرد و مرا شرمسار کرد

ترسم بگرد من نرسی روز حشر هم
زینسان که سوخت عشقم و خاکم غبار کرد

ذوق شراب و شوق تو ای شوخ نوجوان
مارا ببین که آخر پیری چه خوار کرد

اهلی زیاد خود نه چنان برده یی که باز
روزی بخاطر تو تواند گذار کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.