۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۰

سرشک شادی وصل از چه جانگداز آمد
خوشم که دیگرم آبی بجوی بازآمد

چو شمع باتو بدعوی زبان کشد ترسم
که سر بباد دهد چون زبان دراز آمد

اگر چه عشق نخست از مجاز میخیزد
حقیقت همه عالم درین مجاز آمد

سر نیاز بپایت چو سایه سرو نهاد
چو ناز باتو نگنجید در نیاز آمد

بباغ خوبی اگر صد هزار شاخ گل است
قد چو سرو تو بر جمله سرفراز آمد

اگر رقیب بگرید زآه من چه عجب
که سنگ خاره ازین شعله در گداز آمد

بسوخت اهلی و یار از درش برون نامد
کنونکه نیز در آمد بخشم و ناز آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.