هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از دردهای پنهان خود با معشوق صحبت میکند و اشاره میکند که حتی اگر در قیامت زنده شود، باز هم حاضر است جانش را فدای معشوق کند. شاعر به زندگی جاودان باور ندارد، مگر اینکه با معشوق باشد. او از غمزههای معشوق به عنوان تیرهایی یاد میکند که قلبش را نشانه رفتهاند. در پایان، شاعر از یار سبکروح و ساقی میخواهد که رطل گرانی برایش بیاورد تا از غمهایش بکاهد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به رنج و فداکاری در عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۸۱۹
سوز دلم باتو گفت حرف نهانی دگر
بلبل و گل را بود گوش و زبانی دگر
زنده چو گردم به حشر گر بکشی دیگرم
سهل بود گر شود صرف تو جانی دگر
زندگی جاودان نیست یقین ور بود
جز بدهان توام نیست گمانی دگر
گرچه خدنگ بتان سینه نشان میکند
ناوک آن غمزه راهست نشانی دگر
بار گرانان کشد یار سبکروح چند
بهر خدا ساقیا رطل گرانی دگر
همت اهلی گذشت از دو جهان بهر دوست
تن بجهان در گرو او بجهانی دگر
بلبل و گل را بود گوش و زبانی دگر
زنده چو گردم به حشر گر بکشی دیگرم
سهل بود گر شود صرف تو جانی دگر
زندگی جاودان نیست یقین ور بود
جز بدهان توام نیست گمانی دگر
گرچه خدنگ بتان سینه نشان میکند
ناوک آن غمزه راهست نشانی دگر
بار گرانان کشد یار سبکروح چند
بهر خدا ساقیا رطل گرانی دگر
همت اهلی گذشت از دو جهان بهر دوست
تن بجهان در گرو او بجهانی دگر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.