۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۰

سنبل بگشا بر گل و سروت به خرام آر
مرغ دل ما را ز عدم باز بدام آر

تا کی بمراد دل خود صبح کنی شام
صبحی بمراد دل ما نیز بشام آر

لب بر لب جامی و مرا جان بلب از غم
جانم بلب خویش بجای لب جام آر

یکبار لب آور که ببوسم بهمه عمر
این باده جانبخش نگویم که مدام آر

با یار جفا پیشه ز فریاد چه حاصل
گو آتش دل هم علم داد ببام آر

ای جان، که بود غیر تو محرم بر جانان؟
برخیز و پیامی ببر و هم تو پیام آر

گو یاد کن از کشته هجران بسلامی
در کلبدش بار دگر جان بسلام آر

اهلی است غلام تو چو شد پیر مرانش
ای تازه جوان رحم بر این پیر غلام آر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.