۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۲

بازآمدی که شمع دل افروزیم دگر
کشتی و زنده کردی و می سوزیم دگر

چرخم بروز هجر تو صد جام زهر داد
یارب مباد روزی ازین روزیم دگر

روزم چو روشن از رخت ای آفتاب
مفکن زهجر خود بسیه روزیم دگر

چاک دلم بسوزن مژگان خویش دوز
چشم از جمال خویش چه میدوزیم دگر

آسوده گشته بود دل من بکنج صبر
چشم خوش تو کرد بد آموزیم دگر

از روز هجر شکوه چو اهلی نمی کنم
شکر خدا که شمع شب افروزیم دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.