۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۷

یک جرعه به خاکم فکن و خاک بجوش آر
وز بیخودی مرگ مرا باز بهوش آر

یکبار صبوحی زده از خانه برون آی
چون صبح قیامت همه عالم بخروش آر

من ماهی لب تشنه ام ای خضر کرامت
بازم چو خط خود بلب چشمه نوش آر

تا چند نهی گوش بر افسانه مردم
یکره سخن عاشق خود نیز بگوش آر

اهلی اگرت هست هوس معجز عیسی
تابوت من آخر به در باده فروش آر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.