۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۰

از تیر تو در خاک طپد مرغ هوا باز
از خاک مگر می طلبد تیر ترا باز

از من چه رمیدی چکنم بهر تو یارب
مرغی که شد از دست نیاید به دعا باز

در خشم روی بی سبب و مهر نمایی
ما دیگرت آریم بصد مهر و وفا باز

هرگز نرود از دلم آن مهر نخستین
هرچند که دیدم همه عمر از تو جفا باز

دور از درت آندل که کدورت زده گردید
بالله که صدش کعبه نیارد بصفا باز

اندیشه وصلش نبود کار من و تو
اهلی مگر این کار گذاری بخدا باز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.