۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۵

ای برق محبت که ره من زده یی باز
آتش بمن سوخته خرمن زده یی باز

زینگونه که بردی بدر از خانه خویشم
برمن رقم گوشه گلخن زده یی باز

ای جان من خانه خراب از چه جهت دست
در دامن آن خانه برافکن زده یی باز

خواهی مگر ای اشک دگر خون مرا ریخت
ورنه چه مرا دست بدامن زده یی باز

از طعن تو اهلی دل ما ریش از آن است
کازرده خاریم و تو سوزن زده یی باز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.