۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۸

عیسی دم من وقت سماع طرب انگیز
دستی بسوی مرده برافشاند که برخیز

روزیکه شهیدان علم داد برآرند
شرمنده فرهاد بود خسرو پرویز

طوطی همه خاییده سخن گفت ز شکر
گویا خجلش ساخته آن لعل شکر ریز

تا چند خورم زهر غم آخر قدحی بخش
یکبار هم این زهر به تریاک برآمیز

هرگاه که اهلی نگرد بر گل رویت
خاری شکنی بر جگرش از نگه تیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.