۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۹

آن پریرو هرکه خواهد دست دل در گردنش
تا ندارد دست از عالم نگیرد دامنش

باشد از گمگشتگی یابی چو مجنون ره بدوست
ورنه آن آهوی مشکین کس نداند مسکنش

برق حسن او نخواهد از درخشیدن نشست
تا نخیزد عاشق بیچاره دود از خرمنش

کشته آن نرگس مستم که در هر گوشه یی
صد چو من افتاده شد از غمزه صیدافکنش

اهلی دیوانه را گر همچنین سوزد جگر
عاقبت خاکستری یابی بکنج گلخنش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.