۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۵

گریه خواهد ریخت خون من تو خود آسوده باش
خون این آلوده گو از دیده ها پالوده باش

از سگ خود عفو کن آلودگی وز در مران
ای همه پاکان سگ تو گو یکی آلوده باش

چون سرم معراج عزت یافت از فتراک تو
زیر پای تو سنت گو خاک تن فرسوده باش

ماه چون دید آن هلال ابرویت از شوق گفت
عمر من گر کم شود بر عمر او افزوده باش

پیش آن رخ وصف گل بیهوده است ای عندلیب
آخر ای بیهوده گو شرمنده زین بیهوده باش

ماه در بازار حسنش لب روی اندوه است
مشتری گو واقف ای قلب زر اندوه باش

دل بفکر آن دهان آسوده در کنج عدم
چون دلت آسوده شد اهلی ز غم آسوده باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.