۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۷

من نه آنم که بنالم ز دل افکاری خویش
که مرا غایت کام است جگر خواری خویش

کام دل از تو نجویم که بسی خوش دارم
خار خار جگر و سوز دل و زاری خویش

ای طبیب ار نکنی چاره من وقت خوش است
که من خسته خوشم نیز به بیماری خویش

گر نشد روزی من روز وصال تو بس است
شب تنهایی و کنج غم و بیداری خویش

صبر اگر یار بود در غم دل اهلی را
گر تو یارش نشوی بس بودش یاری خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.