۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۸

یار باید بر سر ما سایه گستر بودنش
هرکه شد خورشید باید ذره پرور بودنش

پیش ما سهل است چون فرهاد ترک جان ولی
حیف باشد خسرو خوبان ستمگر بودنش

ما بهمت چون سکندر دست شستیم از حیات
تا نباید آب خضر از ما مکدر بودنش

دست و پا نتوان زدن در بحر عشق از زیرکی
غرقه طوفان چه حاصل از شناور بودنش

در طریق عاشقی اهلی سر و سامان مجوی
هرکه این ره میرود باید قلندر بودنش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.