۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۲

چون بخیال آیدم سرو قباپوش خویش
آورم از شوق او دست در آغوش خویش

وه چه خوش آندم که تو مست نشینی برم
وانکه نبینم دگر تکیه گهت دوش خویش

چونکه سیوالی کنی مضطربم در جواب
بسکه همی گم کنم از سخنت هوش خویش

گوشم از آن لب چه یافت دولت سر گوشیی
کاش توانستمی بوسه زدن گوش خویش

چند چو اهلی ز دور لب گزم و خون خورم
شربتی آخر ببخش از لب چون نوش خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.