هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان عاشقی سخن میگوید که از درد هجران و عشق رنج میبرد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبایی مانند لاله، شمع، آتش و آب، احساسات عمیق خود را بیان میکند. او از عشق به عنوان نیرویی سوزاننده یاد میکند که حتی در بهشت نیز نمیتواند تشنگی عاشق را برطرف کند. در نهایت، شاعر خود را گدای عشق میداند و امیدوار به لطف معشوق است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
شمارهٔ ۸۸۴
نیست عیب از لاله گر لافد به گلبرگ ترش
هرکه در صحرا رآید عقل باشد کمترش
شمع من کاش از سر بیمار هجران بگذرد
کز نظر خواهد شد امشب تا بروز محشرش
بر لب آمد جان بیمارم چه باشد کز کرم
تازه سازد جانم از بوی لب جان پرورش
تابش آتش اگر از آب ننشیند چرا
سوز دیگر میکند پیدا دلم از خنجرش
ما و سوز دل که عالم گر پر از آب بقاست
مرغ آتشخواره جز آتش نباشد در خورش
اینچنین کز سوختن اهلی به بیماری فتاد
خیزد از جا گر برانگیزد صبا خاکسترش
هرکه او لب تشنه مرد از عشق گر باشد در بهشت
آتش لب تشنگی بنشاند آب کوثرش
من کز از استغنای عشقم سوی شاهان چشم نیست
چشم دارم التفاتی از گدایان درش
هرکه در صحرا رآید عقل باشد کمترش
شمع من کاش از سر بیمار هجران بگذرد
کز نظر خواهد شد امشب تا بروز محشرش
بر لب آمد جان بیمارم چه باشد کز کرم
تازه سازد جانم از بوی لب جان پرورش
تابش آتش اگر از آب ننشیند چرا
سوز دیگر میکند پیدا دلم از خنجرش
ما و سوز دل که عالم گر پر از آب بقاست
مرغ آتشخواره جز آتش نباشد در خورش
اینچنین کز سوختن اهلی به بیماری فتاد
خیزد از جا گر برانگیزد صبا خاکسترش
هرکه او لب تشنه مرد از عشق گر باشد در بهشت
آتش لب تشنگی بنشاند آب کوثرش
من کز از استغنای عشقم سوی شاهان چشم نیست
چشم دارم التفاتی از گدایان درش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.