۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۵

عاقبت بگذرد این تیره شب غم خوشباش
صبح امید شود همدم ما هم خوشباش

همه عالم بتو ای خواجه گرفتم که بدند
تو گرانی مکن و با همه عالم خوشباش

زخم دل به بود از منت مرهم ز طبیب
دست بر دل نه و بی منت مرهم خوشباش

یکدم ای صبح سعادت که چراغم باقی است
تو هم آخر بمن سوخته یکدم خوشباش

خوش برآ بر در آن مه بسگانش اهلی
سخن اینست که با عالم و آدم خوشباش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.