۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۶

تا شسته شد ز شیر لب روح پرورش
هیچ از دهان کس نشد آلوده شکرش

آن شاخ گل که نخل مرادیست این زمان
جز باد صبح کس نگرفته است در برش

آه از بتی که چشم اگر برمنش فتد
هرگز نمی فتد ز حیا چشم دیگرش

گر لوح سینه پاک نسازم ز نقش غیر
نتوان که همچو آینه باشم برابرش

آهن رباست خاطر اهلی بجذب مهر
هرچند از آهن است دل سخت دلبرش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.