۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰۸

عیش اگر خواهی سگ خوبان مردم زاده باش
بنده ایشان شو از فکر جهان آزاده باش

لاله تا در بند جام می بود با می بود
نکته یی گفتم توهم دربند جام باده باش

کس نگوید لاابالی شو بده مستی ز دست
همچو صوفی باده نوش و بر سر سجاده باش

منزل عشق است خواهی کعبه خواهی میکده
راه یکرنگش مده از دست و بر یک جاده باش

بیخبر منشین که ناگه میشود محمل روان
گر هوای کعبه جان میکنی آماده باش

گر دلت آیینه عشق است روی از خود متاب
پاک کن خاطر زهر نقشی و لوح ساده باش

میوه کز خامی نیفتد سنگ نا اهلان خورد
فارغند افتادگان اهلی تو هم افتاده باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.