۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱۳

گر فراغت طلبی همنفس رندان باش
سر و سامان بهل و بیسر و بیسامان باش

بارخ مغبچکان کنج خرابات خوشست
گنج اگر با تو بود خانه بگو ویران باش

هرکه عشقت بخرد هر دو جهان بنده اوست
بنده عشق شو و بر دو جهان سلطان باش

چند حسرت خورد ایشاه جهان درویشی
بطفیل همه یکبار بگو مهمان باش

چشم آلوده دلان لایق دیدار تو نیست
ای بهشتی صفت از مدعیان پنهان باش

شربت وصل تو صد درد مرا درمان است
گو یکی زخم دل از لعل تو بیدرمان باش

نوجوانان همه سرمست می و بوس و کنار
اهلی پیر به این معرکه گوترخان باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.