هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه عشق و جور معشوق باعث رنج و خون دل شده است. او از ناآگاهی معشوق از رنج‌هایش شکایت دارد و می‌گوید که غم عشق با سخنان ساده از دل بیرون نمی‌رود. در نهایت، شاعر اشاره می‌کند که درد عشق با افسون و سخن درمان‌نشدنی است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و رنج‌های عاطفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

شمارهٔ ۹۳۱

صد بار اگر از جور توام خون رود از دل
از در چو درآیی همه بیرون رود از دل

بس خون دلی بایدم از دیده فرو ریخت
تا آرزوی آن لب میگون رود از دل

لیلی همه در خنده و بازی است چه داند
کز گریه چها بر سر مجنون رود از دل

گفتی که برون کن غم من از دل و خوشباش
آه این سخن سخت مرا چون رود از دل

اهلی مدم افسون که دوا لعل حبیب است
کی درد و غم عشق به افسون رود از دل
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.