هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر عشق عمیق و یکطرفه شاعر به معشوق است. شاعر خود را سگ معشوق میخواند و از عدم توجه معشوق شکایت میکند. او زیباییهای معشوق را توصیف میکند اما میگوید این زیباییها دیگر برایش اهمیتی ندارد. شاعر مقایسههایی مانند خورشید و شبنم انجام میدهد تا نشان دهد وصال او و معشوق محال است. در نهایت، شاعر ابراز میکند که حاضر است در خیال معشوق بمیرد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق یکطرفه و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۹۳۲
هر چند من سگ توام ای مشگبو غزال
با من سگ تو انس نگیرد بهیچ حال
آن عارض و لطافت و خال و خطم بسوخت
وانگه چه عارض و چه لطافت چه خط و خال
گر یک نگاه صورت شیرین به بیندت
حیران صورت تو بماند هزار سال
وصل من و تو قصه خورشید و شبنم است
شبنم به آفتاب نشیند؟ زهی محال
هرگز مباد آنکه خیال تو بس کنم
دارم خیال آنکه بمیرم درین خیال
این رستخیز کان قد نوخیز می کند
پیداست از بدایت او غایت کمال
با ناز یار ما جز نیاز نیست
سیری تشنه لب نخرد چشمه زلال
دانی که سوخت خرمن اهلی ز برق شوق؟
شمعی که جلوه میدهد آیینه جمال
با من سگ تو انس نگیرد بهیچ حال
آن عارض و لطافت و خال و خطم بسوخت
وانگه چه عارض و چه لطافت چه خط و خال
گر یک نگاه صورت شیرین به بیندت
حیران صورت تو بماند هزار سال
وصل من و تو قصه خورشید و شبنم است
شبنم به آفتاب نشیند؟ زهی محال
هرگز مباد آنکه خیال تو بس کنم
دارم خیال آنکه بمیرم درین خیال
این رستخیز کان قد نوخیز می کند
پیداست از بدایت او غایت کمال
با ناز یار ما جز نیاز نیست
سیری تشنه لب نخرد چشمه زلال
دانی که سوخت خرمن اهلی ز برق شوق؟
شمعی که جلوه میدهد آیینه جمال
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.