۵۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۶

ز خشم و ناز تو صد شوق شد فزون در دل
تغافل تو همه التفات و ما غافل

چرا ز دیدن مجنون ملولی ای لیلی
همان شمر که سگس میدود پی محمل

بکش به تیغم و دشمن مهل که طعنه زند
که زخم تیر زبان ها نمیرود از دل

اگر بمن همه عالم خوشند و گر ناخوش
ز لطف و قهر کسم نیست غم تو دل بگسل

مبین بخشم مرا تا نگردم آشفته
کزین نگاه تو دیوانه میشود عاقل

زمانه دشمن اهل نظر بود دایم
بکش به مهرم و قتلم بروزگار مهل

به آب دیده دلم کشته وفا پرورد
چه سود از دل اهلی که خار شد حاصل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.