۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۸

عاشق منم که با چو تو خونخواره یی خوشم
قطع امید کرده به نظاره یی خوشم

از های و هوی مطرب و ساقی رمیده ام
باهایهای گریه بیچاره یی خوشم

مسکین من شکسته که صد زخم میخورم
وانگه به خنده یی ز ستمکاره یی خوشم

با آهویان گذار چو مجنون مرا که من
با همچو خود رمیده و آواره یی خوشم

اهلی دلم که پاره شد از غم چو بهر اوست
گر پاره یی به تنگم از آن پاره یی خوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.