۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶۰

خوش آنکه مست بروی تو دیده باز کنم
بخاک افتم و صد سجده نیاز کنم

شبی بخلوت تاریک من بود یارب
که همچو شمع درآیی و در فراز کنم

کرشمه یی کن و جامی بیار ای ساقی
مرا بطاعت و تقوی مهل که ناز کنم

تو آب خضری و من تشنه این کنایت بس
چه حاجتست که دیگر سخن دراز کنم

مجال سجده نمی یابم از نظاره تو
تو خود بگو که من مست چون نماز کنم

ز عشق نیست مرا چاره یی جز این اهلی
که ترک چاره کنم رو بچاره ساز کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.