هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق می‌گوید. او از بی‌توجهی معشوق، سنگدلی او و رنج‌های عشق شکایت دارد و احساس ناامیدی و درماندگی می‌کند. همچنین، به مقایسه‌ای بین حال خود و شمع سحرگاه می‌پردازد که در آستانه مردن است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاطفی عمیق، ناامیدی و درد عشق است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و درماندگی نیاز به بلوغ فکری دارند.

شمارهٔ ۹۶۱

برتافت رخ چو آینه آنماه چون کنم
نبود مجال دم زدنم آه چون کنم

ره در دلم نمیدهد آن بت بهیچوجه
سنگین دل است در دل او راه چون کنم

دستش بدست ساقی و زلفش بچنگ غیر
دست منست از همه کوتاه چون کنم

خواهد دمید صبح وصال من از فراق
در مردنم چو شمع سحرگاه چون کنم

ناگفتنیست عشق بتان چون حدیث گنج
کس راز حال خویشتن آگاه چون کنم

گیرم به نا امیدی و جورش بسر برم
با جور بخت و طعنه بدخواه چون کنم

اهلی مگو که از ذقنش دل نگاهدار
من مست بیخودم حذر از چاه چون کنم
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.