هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که از عشق یار خسته شده و توانایی بیان دردهایش را ندارد، اما همچنان در آتش عشق می‌سوزد. شاعر خود را پایین‌تر از سگان معشوق می‌داند و از این که نامش به عنوان غلام معشوق ثبت شود، ابراز رضایت می‌کند. او حاضر است همه چیز خود را فدای معشوق کند، اما امیدی به وصال ندارد و حتی شادی‌های دیگران نیز او را غمگین می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات مانند «لایق نبود گر فکنی پیش سگان هم» ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۹۶۶

از بسکه شدم جامه دران نعره زنان هم
دست و دلم از کار شد و تاب و توان هم

هرچند زند آتش عشق تو زبانه
ظاهر نکنم بلکه نیارم بزبان هم

خود را چه بفتراک تو بندم که سر من
لایق نبود گر فکنی پیش سگان هم

گر خنده زند لعل تو در پوست نگنجد
صد تنگدل از شادی و صد غنچه دهان هم

نامم بغلام است نشان ور تو نخواهی
بر صفحه هستی نهلم نام و نشان هم

پیش تو کم از خاک رهست ایشه خوبان
گر صرف رود مال و منال و سر و جان هم

کی مژده شادی رسد از وصل به اهلی
شادست بغم کاش میسر شود آن هم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.