هوش مصنوعی:
شاعر در این متن به بیان عشق و اشتیاق خود به معشوق میپردازد. او از دلتنگی و بیقراری خود سخن میگوید و آرزو میکند که بتواند حتی برای یک لحظه معشوق را ببیند و آرامش یابد. شاعر از بیمهری و نازپروردگی معشوق شکایت دارد و تمنا میکند که مورد توجه قرار گیرد. او خود را خاکسار و فداکار معشوق میداند و آرزو میکند که همچون سگ شکاری در خدمت معشوق باشد. در پایان، شاعر از پیری و دوری از جوانی و بهار زندگی مینالد و به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و تشبیهات ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی داشته باشد.
شمارهٔ ۹۷۱
چه شود گرت زمانی من دلفکار بینم
دل بیقرار یکدم زتو برقرار بینم
نه مروت است و غیرت که تو سر و ناز پرور
بکنار غیر باشی منت از کنار بینم
هوسی جز این ندارم که بچشم زنده بر سر
سرخویش خاکپایت من خاکسار بینم
من زار چون ننالم که درین چمن چو بلبل
ز گلی که نیست خارش همه زخم خار بینم
تو غزال مشکبویی من خسته دل ببویت
سگ آن خجسته بختم که ترا شکار بینم
من پیر شرم بادم ز سفید مویی خود
که جدا ز نوجوانان چمن و بهار بینم
نه تویی ز عشق اهلی بفغان چو بلبل و بس
که خراب حسن او گل چو تو صد هزار بینم
دل بیقرار یکدم زتو برقرار بینم
نه مروت است و غیرت که تو سر و ناز پرور
بکنار غیر باشی منت از کنار بینم
هوسی جز این ندارم که بچشم زنده بر سر
سرخویش خاکپایت من خاکسار بینم
من زار چون ننالم که درین چمن چو بلبل
ز گلی که نیست خارش همه زخم خار بینم
تو غزال مشکبویی من خسته دل ببویت
سگ آن خجسته بختم که ترا شکار بینم
من پیر شرم بادم ز سفید مویی خود
که جدا ز نوجوانان چمن و بهار بینم
نه تویی ز عشق اهلی بفغان چو بلبل و بس
که خراب حسن او گل چو تو صد هزار بینم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.