هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلدادگی شدید خود به معشوق می‌گوید. او شب‌ها مانند سگ‌های ولگرد به در طلبت می‌گردد و روزها بی‌خبر از سرنوشت خود می‌افتد. حتی اگر سرش از تن جدا شود، دوباره به پای معشوق می‌افتد. شاعر از مستی عشق و شوق معشوق می‌نالد و مانند پروانه‌ای دور شمع معشوق می‌گردد و از این می‌ترسد که از نظر معشوق بیافتد. در نهایت، شاعر از زندگی زاهدانه خسته شده و تصمیم می‌گیرد به جمع مطربان و معشوقه‌ها بپیوندد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از تصاویر مانند 'سگ‌های ولگرد' و 'جدا شدن سر از تن' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۹۷۲

شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم
چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم

در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ
برخیزم و در پای تو بار دگر افتم

مست از می شوق تو چنانم که بکویت
گر پانهم از غایت مستی بسر افتم

تا چند ببوی خوشت ای آهوی مشکین
در کوه و بیابان چو نسیم سحر افتم

پروانه وش ای شمع بتان در نظر تو
میسوزم ازین غم که مباد از نظر افتم

با شیر زدم پنجه بعشق تو و امروز
در پای سگان تو بخون جگر افتم

تا چند نشینم بدر صومعه اهلی
برخیزم و با مطرب و معشوقه در افتم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.