۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷۲

شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم
چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم

در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ
برخیزم و در پای تو بار دگر افتم

مست از می شوق تو چنانم که بکویت
گر پانهم از غایت مستی بسر افتم

تا چند ببوی خوشت ای آهوی مشکین
در کوه و بیابان چو نسیم سحر افتم

پروانه وش ای شمع بتان در نظر تو
میسوزم ازین غم که مباد از نظر افتم

با شیر زدم پنجه بعشق تو و امروز
در پای سگان تو بخون جگر افتم

تا چند نشینم بدر صومعه اهلی
برخیزم و با مطرب و معشوقه در افتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.